آيسلآيسل، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
الساالسا، تا این لحظه: 2 سال و 8 روز سن داره

ناز قیزیم

آنالیق حسلریمی بو وبلاگدا یازیرام کی ایللرین توزی اولاری ایتیرمسین

هفته چهلم

چهل هفته کم کم داره تموم میشه...به اندازه ی بارداری کامل...باور نمیکنم چقدر زمان داره زود میگذره...تو دقتت به اشیا خیلی بیشتر شده...مثلا با دقت به بینی و چشمای عروسکت دست میزنی و با زبان کودکانه باهاش حرف میزنی..حتی قبل از خوردن غذا هم با غذات حرف میزنی شلوغی در اتاق آیسل چهار چرخینن محکم یاپیشیرام ...اللریوینن محکم یاپیشیب ایاغا دوروسان...سورا بیر الیوی وللیسن..اله سویونوسن کی...البیر بویوح بیر داغی فتح المیسن...حتی بیر سری ایکی الیوی اوتوروب کندمینن یره اوتدون...سن تلاشداسان دادار دورماغا...اورگشیسن سویونوسن بیر ایشلری اوزون گوره سن ...
28 دی 1401

هفته سی و نه

از جارو کمک میگیری و بلند میشی خوابت نمیبره..خرس موزیکالتو باز میکنم و باهاش برات آواز میخونم..میخندی خوشت میاد‌...و خودت با همون ریتم آهنگ میخونی ...دادادادادا...خوشم میاد میخندم ...لی لی حوضک رو خاله باهات بازی میکنه و تو یاد گرفتی انگشت اشارت رو در کف دستت بچرخونی ...شبت بخیر عزیزدلم امروز اولین جمله واضحت رو وقتی بابا در روو بست وبیرون رفت گفتی گتدی دردرلره...البته قبلا هم آیسل گل رو گفته بودی خواب شبانه ات ....نفس هایی که میشنوم...موهایی که کم کم فر میشوند...و قیافه ای که انگار خودت دوباره بچه شده ای....همه را دوست دارم... سنی قوجاغیما آلیرام بیر الیوی اوسته آپاریب دیرم ئوز نینی...
21 دی 1401

هفته سی و هشتم

اولین برف السا خانم یکی دوبار کلمه ور را برای گرفتن موبایل ازت شنیدم..کوچولوی قشنگ من مفهوم رو متوجه میشی و این برای ی مادر خیلی لذت بخشه...من و آیسل خیلیییی دوستت داریم صبح بخیر کوچولو ...
15 دی 1401

هفته سی و هفتم

بهتمیگم شیر کوچولوی من چون صداشو درمیاری...یا دندانپزشک من ...چون علاقه داری دندونامو نگاه کنی..‌با پاپت بازی میکنی...و سایه ها برات جالبن مخصوصا سایه خودت که فکر میکنی ی نینی دیگه هست و باهاش حرف میزنی این روزها وابسته آیسل شدی..دوست داری بشینی باهاش ماکارونی بخوری یا دوست داری سوپتو آیسل بده ...
9 دی 1401

هفته سی و ششم

عمروون اول چیلله سیدی...سویملی بیر چیلله...اوزون بیر گجه ...سنه اوزون آرزیلاریم وار گوزل قیزیم امشب از پله آشپزخونه بالا اومدی🤗..همش دنبال منی...نمیشه جلوی چشمت لباسای بیرونمو بپوشم چون گریه میکنی که منم ببر...دنبالم میای آشپزخونه..بهم ای ما میگی...منم خیلیییی دوستت دارم بویون ماشینین پنجره سینن شوقونان اشییه باخیردون..سویونماخ سسی چیخاردیردون...چپان چالیردون..بای بای الیردون...واییییی خدای من چقدر خیابان برایش هیجان داشت ...دنیاو آدم هایش از نگاه تو دیدنی و ستودنی هستند...چه کیفی دارد دنیا را از دید زیبای تو تماشا کرد عزیزم ...
1 دی 1401
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز قیزیم می باشد